جدول جو
جدول جو

معنی ساده شده - جستجوی لغت در جدول جو

ساده شده
مبسّطٌ
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به عربی
ساده شده
Simplified
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ساده شده
simplifié
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ساده شده
সহজীকৃত
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به بنگالی
ساده شده
سادہ کیا گیا
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به اردو
ساده شده
rahisishwe
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ساده شده
ได้รับการทำให้ง่ายขึ้น
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به تایلندی
ساده شده
simplificado
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ساده شده
vereinfacht
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به آلمانی
ساده شده
спрощений
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ساده شده
uproszczony
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به لهستانی
ساده شده
简化的
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به چینی
ساده شده
simplificado
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ساده شده
semplificato
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ساده شده
vereenvoudigd
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به هلندی
ساده شده
упрощённый
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به روسی
ساده شده
सरल किया हुआ
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به هندی
ساده شده
disederhanakan
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ساده شده
간소화된
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به کره ای
ساده شده
מפושט
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به عبری
ساده شده
簡略化された
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ساده شده
basitleştirilmiş
تصویری از ساده شده
تصویر ساده شده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
((~. زَ دَ))
جن زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاده شده
تصویر زاده شده
متولد شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رانده شده
تصویر رانده شده
طرد شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاره شده
تصویر پاره شده
Tattered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چیده شده
تصویر چیده شده
Stacked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت شده
تصویر ساکت شده
Stilled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پاره شده
تصویر پاره شده
изорванный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چیده شده
تصویر چیده شده
сложенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکت شده
تصویر ساکت شده
успокоенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رانده شده
تصویر رانده شده
управляемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پاره شده
تصویر پاره شده
zerrissen
دیکشنری فارسی به آلمانی